ای که جاریست در بعد زمان
و فراتر بود اوصاف تو از دایره تنگ زبان
سرد و بی روح و خراشیده در این فصل خزان
در پی جرعه ای از آب که سیراب کند تشنه لبان
و رهاند دل و جان از هوس و ظن و گمان
قید دنیا زده، مهمان تو ام شمع حهان
نظر خود را ارسال کنید
ای که جاریست در بعد زمان
و فراتر بود اوصاف تو از دایره تنگ زبان
سرد و بی روح و خراشیده در این فصل خزان
در پی جرعه ای از آب که سیراب کند تشنه لبان
و رهاند دل و جان از هوس و ظن و گمان
قید دنیا زده، مهمان تو ام شمع حهان